
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۲۱
۱
بسکه افسردگی از هجر تو شد پیشة ما
کان یاقوت بود بیتو رگ و ریشة ما
۲
تا نباشد به نظر چهرة افروختهای
خون معنی نزند جوش در اندیشة ما
۳
نتوان برد به هر کاوشی از جا ما را
رگ لعلیم که در سنگ بود ریشة ما
۴
پی ما گیر و دلیرانه درآ در صف عشق
روبه وهمِ ترا شیر کند بیشة ما
۵
با همه سادهدلی غم چو امانت سپرد
پرده بر رنگ رخ میندرد شیشة ما
۶
رگ لعلی نتوان یافت درین کان فیّاض
هم ز خونِ سرِ ما سرخ شود تیشة ما
تصاویر و صوت

نظرات