
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۲۱۲
۱
یاد او در سینه کردم جامه بوی گل گرفت
دم زدم از زلف او هنگامه بوی گل گرفت
۲
از صریر کلک، صوت عندلیب آید به گوش
بسکه در تحریر نامت خامه بوی گل گرفت
۳
جوش بلبل بر کبوتر جلوة پرواز بست
تا چو برگ گل زنامت نامه بوی گل گرفت
۴
هر گره از طرّة بند قبایت غنچهایست
تا ز همدوشیِّ سروت جامه بوی گل گرفت
۵
شمع بیتابانه بر یاد تو می سوزد به بزم
کز بخور دود او هنگامه بوی گل گرفت
۶
خاصگان در آتش بیطاقتیها سوختند
از نسیمت تا مشام عامه بوی گل گرفت
۷
دست بر سر بس که بر یاد گل روی تو زد
بر سر فیّاض ما عمّامه بوی گل گرفت
تصاویر و صوت


نظرات