
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۲۲۵
۱
درنخواهد داد تن بیماری ما در علاج
گو دماغ خود مسوز اینجا مسیحا در علاج
۲
در فراق خویش ما را اندک اندک خوی ده
درد عشق است این و میباید مدارا در علاج
۳
از مداوای طبیبان جانم آسایش نیافت
زانکه پنهان جمله در زخمند و پیدا در علاج
۴
عشق چون در تب نشاند مغز را در استخوان
عقل را حاصل نگردد غیر سودا در علاج
۵
تشنگان جرعة وصلیم و عاجز ماندهایم
پیش این لبتشنگیها هفت دریا در علاج
۶
تیرهبختیهای ما درمان نگیرد چون کلیم
مینماید گر ید بیضا مسیحا در علاج
۷
پیش درد ما که عالم در علاجش ماندهاند
گر تو ایمایی کنی کافیست تنها در علاج
۸
عمرها شد کز تردّد نگسلد از رغم هم
شوق در افزونی درد و تمنّا در علاج
تصاویر و صوت


نظرات