
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۲۶۰
۱
در آستین مژهام طرح گلستان دارد
به شاخ نالة من بلبل آشیان دارد
۲
به نیّت سگ آن کو تنم به خود بالید
چه همت است که این مشت استخوان دارد!
۳
نگاه یار بر انداخت خانهها و کنون
سر معامله با خانة کمان دارد
۴
کنون که سایه زلفش پناه اهل دلست
ز کس شکایت اگر دارد آسمان دارد
۵
گذشتم از سر خود، تیر غیر کم ظرفست
مکن مکن که محبّت ترازیان دارد
۶
زمانه را سر تدبیر آسمانی نیست
کنون که زلف بتان پای در میان دارد
۷
ز یک خدنگ تغافل که رد شد از دل من
مرا هنوز نگاه تو بدگمان دارد
۸
تو گر به زور جدل غرّهای مباش ای غیر
لب خموشی فیّاض هم زبان دارد
تصاویر و صوت

نظرات