
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۲۶۱
۱
حدیث قتل من با تیغ دایم در عیان دارد
همیشه خنجر او حرف خونم بر زبان دارد
۲
به ابرویش نهادم دل ولی از بیم میلرزم
چو آن مرغی که بر شاخ بلندی آشیان دارد
۳
فریب خط مخور، از فتنة چشمش مشو ایمن
هنوز ابروی او ناجسته تیری در کمان دارد
۴
به خونم میکشد طفلی که میریزد سرشکم را
نهان گر کشته گردم اشک از خونم نشان دارد
۵
چهها بر سر نمیآید مرا از نقش بالینم
خوشا آن سر که نقش تکیهای بر آستان دارد
۶
تب از نادیدن روی تو میافزایدم هر دم
مگر پرهیز بیمار محبّت را زیان دارد!
۷
ز آشوب دو چشم مست او ایمن مشو فیّاض
نگاه او نشان فتنة آخر زمان دارد
نظرات