
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۲۸۵
۱
لعل لبت ز خون گهر آب میخورد
از چشمهسارِ شیر، شکر آب میخورد
۲
گلهای اشک بر سر کوی هوس مریز
کاین گلستان ز خون جگر آب میخورد
۳
تا اوج عرش جلوة بیبالیم رساست
پروازم از شکستن پر آب میخورد
۴
آسیب تشنگی نبود در دیار عشق
از برق تیشه کوه و کمر آب میخورد
۵
سرو تو سایه پرور ابر بهار نیست
این نخل طور جای دگر آب میخورد
۶
نخلی که تخته پارة کشتیّ ما ازوست
در بیشه ریشهاش ز خطر آب میخورد
۷
در دست یک بهاست کم و بیش عشق را
اخگر ز جویبار شرر آب میخورد
۸
در کوچهای که چشم دو عالم نظارگیست
چشمم ز گرد راهگذر آب میخورد
۹
فیّاض شکرِ جوهرم این بس که تا ابد
تیغم ز چشمهسار هنر آب میخورد
نظرات