
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۲۹۱
۱
نماز شام چنان نشئة میش گل کرد
که آفتاب ز بدمستیش تنزل کرد
۲
نسیم زلف تو زد بر دماغ او هر گاه
صبا به عهد تو میل شمیم سنبل کرد
۳
مگر به باغ تو بودی که امشب از بلبل
گل دریده دهن صد سخن تحمل کرد؟
۴
سری ز سرّ دهانش برون نبرد آخر
دلم چو غنچه درین نکته بس تأمّل کرد
۵
فریب زلف نخوردی ولی ببین فیّاض
که چون شکار تو آخر کمند کاکل کرد!
تصاویر و صوت

نظرات