
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۳۰۰
۱
عجب ار درین بهاران گل و لاله بار گیرد
که ز گرد خاطر من نفس بهار گیرد
۲
لب سر به مُهر من شد سبب گشاد عالم
که اگر نفس گشایم دل روزگار گیرد
۳
به میان بحرم اما همه تن چو موج لرزم
که مباد در میانم هوس کنار گیرد
۴
ضرور شد تپیدن دل بیقرار ما را
که گر از تپش بیفتد به کجا قرار گیرد
۵
به سمند جلوه نازان به صف شکیب تازان
سر ره که میتواند که برین سوار گیرد!
۶
چو زلفت ره ساز نیرنگ گیرد
صبا از ملاقات او رنگ گیرد
۷
بلا را خم طرّهات دست بندد
اجل را نگاه تو در چنگ گیرد
۸
منِ شیشه دل با غمت چون بر آیم!
ز سختی دلت نکته بر سنگ گیرد
۹
به دل مگذران بد که تا بد نگردی
که آیینه از عکس خود زنگ گیرد
۱۰
قیامت بود آنکه فیّاض بیدل
ترا در بغل گیرد و تنگ گیرد
تصاویر و صوت


نظرات