
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۳۴۶
۱
از پی قتلم دگر، درد و غم، آمادهاند
همچو دو ابروی یار پشت به هم دادهاند
۲
پای گریزم نماند وای که در خون من
لشکر مژگان ناز صف به صف استادهاند
۳
جستهام از دام زلف لیک به تسخیر من
لشکر آشوب خط دست به هم دادهاند
۴
طبع من و منع عشق آنگه ازین زاهدان
در عجبم کاین گروه از چه چنین سادهاند!
۵
از ره مستیّ و عشق باز نگردم اگر
خلق چو نقش قدم در پیم افتادهاند
۶
کس نبرد ره به عشق شکر که این زاهدان
در گرو سبحه و در غم سجّادهاند
۷
این همه علم و عمل آن همه مکر و حیل
شکر که آزادگان از همه آزادهاند
۸
هیچ نگیرند انس هیچ نگردند رام
وه که پری چهرگان جمله پریزادهاند
۹
بهر تو فیّاض بود کوشش رنج و بلا
بیتو چنین درد و غم در به در افتادهاند
تصاویر و صوت


نظرات