
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۳۹۵
۱
شب ز نازت بزم دل بر بیقراران تنگ بود
عرصة امیّد بر امیّدواران تنگ بود
۲
داغ غم در سینة من کامِ بالیدن گرفت
ورنه جا این لاله را در کوهساران تنگ بود
۳
بسکه پر بود از نوای نالة من صحن باغ
کوچة منقار بر صوت هزاران تنگ بود
۴
گریة من کوه را هم با زمین هموار کرد
دامن صحرا برای آب باران تنگ بود
۵
شد خزان و غنچة دل همچنان نشکفته ماند
بسکه عالم بیتوام در نوبهاران تنگ بود
۶
خلعت عزّت بدل کردیم با تشریف فقر
این قبا بر قامت بیاعتباران تنگ بود
۷
با وجود آنکه جا در مجلسی کم داشتیم
مدّتی از پهلوی ما جای یاران تنگ بود
۸
در فضای گیتی از آزادهمردان کس نماند
عرصة گردون برین چابکسواران تنگ بود
۹
تیرباران بلا دادش دل فیاض داد
ورنه دنیا از پی این تیرباران تنگ بود
تصاویر و صوت

نظرات