
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۴۳۳
۱
به دلم تیرنگاهی ز تو غافل نرسید
سر نیشی به رگ آبلة دل نرسید
۲
ره سودای سر زلف تو بیپایانست
هیچ اندیشه درین راه به منزل نرسید
۳
کِشتة طالع ما را چه خطر پیش آمد
که برون کرد سر از خاک و به حاصل نرسید!
۴
بحر عشق است و در او موج خطر بسیارست
کس درین لجّه به جز موج به ساحل نرسید
۵
موجة خون شهیدان ز سر چرخ گذشت
این قدر بود که بر دامن قاتل نرسید
۶
دست و تیغ تو ز بس وقف تماشایی بود
نوبت فرصت نظّاره به بسمل نرسید
۷
بر غلط بخشیت ای چرخ همین نکته بس است
که عطاهای تو یک بار به قابل نرسید
۸
این کهن جامة دنیا که طرازش ز فناست
تا که دیوانه نیفکند به عاقل نرسید
۹
ورق خاطر فیّاض غلط در غلط است
نظر مرد برین صفحة باطل نرسید
تصاویر و صوت

نظرات