
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۴۴۹
۱
زند تبخاله از خونم لب پیمانة اخگر
به الماس سرشکم سفته گردد دانة اخگر
۲
عجب شادابییی در کشتزار شعله میبینم
به اشک گرم من پرورده گویی دانة اخگر
۳
به من در گرم خونی لاف مشرب کی تواند زد
که از مینای من پر میشود پیمانة اخگر
۴
زبان ناله در کام دل از بیم تو میدزدم
مباد این شعله پا بیرون نهاد از خانة اخگر
۵
حدیث دل چه پردازی به بزم ناکسان فیّاض
به گوش خار و خس تا کی زنی افسانة اخگر
نظرات