
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۴۵۸
۱
گرچه پیرم هست در دل ذوق تأثیرم هنوز
چون کمانم پشت و، من با شوخی تیرم هنوز
۲
با وجود آنکه چندین چشمه خونم در گلوست
همچو طفل غنچه شبنم میدهد شیرم هنوز
۳
یک چمن گل ریخت هر شاخ تمنّا بر زمین
من درین گلشن چرا چون غنچه دلگیرم هنوز!
۴
صفحة صحرا ز حرف نقش پای من پُرست
گرچه در مشق جنون چون سطر زنجیرم هنوز
۵
عمر بگذشت و هوای زلف جانان در سرم
روز آخر گشت و من در فکر شبگیرم هنوز
۶
گرچه جانداروی صحبتها دم گرم من است
بر در و دیوار حسرت نقش تصویرم هنوز
۷
گرچه مویی گشتم اما موی زلف دلبرم
پای تا سر پیچ و تابِ میل تسخیرم هنوز
۸
گرچه چون خواب پریشان سر به سر آشفتهام
میتوان کردن به زلف یار تعبیرم هنوز
۹
عمر شد فیّاض و از بیداد او لب بستهام
میچکد چون شیشة می خون ز تقریرم هنوز
تصاویر و صوت

نظرات