فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۴۷۱

۱

شرابم عشوة یارست و ساغر چشم مخمورش

محبّت نشئة سرشارش و دیوانگی شورش

۲

کدامین باده ساقی در قدح دارد دگر امشب

که با هر قطره می‌جوشد به دعوی خون منصورش

۳

دلم در محفلی پروانة شمع تجلّی شد

که در معمورة ایمن نه موسی بود و نه طورش

۴

دل از پای ملخ عرض تجمّل در نظر دارد

در آن وادی که از وحشت سلیمانی است هر مورش

۵

دلی کز چین زلفی گوشة آسایشی دارد

تواند ناز کردن تا ابد بر چین و فغفورش

۶

ظفر در ناتوانی‌هاست مردان ره دل را

چرا فرهاد می‌نازد بدین بازوی پر زورش

۷

ز روح حافظم فیّاض این فیض است ارزانی

که تربت تا ابد از فیض معنی باد پر نورش

تصاویر و صوت

نظرات