فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۴۷۶

۱

باز با عشق تو محکم می‌کنم پیمان خویش

آتشی می‌افکنم در دین و در ایمان خویش

۲

منّتی دارم که درد من نمی‌داند کسی

ورنه می‌کُشتند بی‌دردانم از درمان خویش

۳

زین پریشانی که از زلف تو در جان منست

تا قیامت کرده‌ام فکر سر و سامان خویش

۴

وصل اگر با غیر باشد کنج تنهایی گزین

از بهشت دیگران به گوشة زندان خویش

۵

حیرتی دارم که درد دل چرا ناگفته ماند

من که در هر ناله پیدا می‌کنم پنهان خویش

۶

ملک عشقست این و در وی بندگی فرمانرواست

می‌کند اینجا رعیّت ناز بر سلطان خویش

۷

غربتش گاهی به چاه و گه به زندان می‌برد

ورنه یوسف هم عزیزی بود در کنعان خویش

۸

یوسفیم و خویش را در چاه می‌رانیم ما

ما نمی‌بینیم کس را غیر خود اخوان خویش

۹

دل نمی‌سازد به ما بی‌وعدة دیدار دوست

ورنه می‌سازیم ما و دیده با حرمان خویش

۱۰

زین سفر این مایه حسرت‌ها که ما را سود شد

تا قیامت پای ما و گوشة دامان خویش

۱۱

حسرت عالم ز دل بیرون رود فیّاض را

گر رسد یک دم به یاد خان عالیشان خویش

تصاویر و صوت

دیوان ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجی به کوشش امیربانوی کریمی - ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجی - تصویر ۶۵۵

نظرات