
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۴۷۸
۱
قدر سنبل بشکند چون واکند گیسوی خویش
نرخ جان بندد چو آرایش نماید موی خویش
۲
سر به گردون از چه رو ساید ز خوبی آفتاب
گرنه در آیینة روی تو بیند روی خویش؟
۳
موج عنبر از سر نسرین و سنبل میگذشت
شب که نکهت بر چمن میبیخت از گیسوی خویش
۴
داشت در بیهوشی عشقش سرم را در کنار
برندارم سر از آن از سجدة زانوی خویش
۵
در محبّت یک سر مو عجز و صد عالم هنر
کوهکن شد رنجه از سرپنجة بازوی خویش
۶
در حریم نکهتت کی باد هم ره میبرد
غنچه سان در شیشه میداری گلاب بوی خویش
۷
همنشین چون تویی فیّاض کی خواهد شدن
من که در مجلس به تنگم دایم از پهلوی خویش
تصاویر و صوت

نظرات