فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۴۹۶

۱

نیست غم گر بادة صافم نباشد در ایاغ

همچو شمع از خون گرم شعله، تر دارم دماغ

۲

بسکه از تاب رخش اجزای مجلس گرم بود

امشب از خاکستر پروانه روشن شد چراغ

۳

در سر زلف تو تا محو گرفتاری شدم

طفل اشک از غیرت من می‌خورد خون فراغ

۴

اخترم از پردة نه آسمان تابد چنان

کز ته فانوسِ پیراهن فروزان شمع داغ

۵

راه گم می‌کرد بوی پیرهن از اضطراب

جذبة یعقوبش از خود گر نمی‌دادی سراغ

۶

تا فروغ چهره‌اش افکند پرتو در چمن

می‌توان کردن تماشای گل از دیوار باغ

۷

گل ز خندیدن دهن ننهاد بر هم بسکه بود

از نوازش‌های دیروز تو امشب تر دماغ

۸

لوح عاشق ساده می‌باید، بلی زیبنده نیست

لاله‌های داغ را جز سینة بی‌کینه راغ

۹

غیر را دعویّ همچشمیّ فیّاض ابلهی‌ است

اوج عنقا از کجا و جلوة پرواز زاغ

تصاویر و صوت

دیوان فیاض لاهیجی به کوشش جلیل مسگرنژاد - عبدالرزاق لاهیجی (فیاض) - تصویر ۲۶۸

نظرات