
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۵۱۳
۱
تا جدا از بزم آن آرام دلها ماندهام
همچو مینای تهی از گفتگو واماندهام
۲
غیرتم بر صبر میدارد، محبّت بر جنون
در غم تن به ساحل، دل به دریا ماندهام
۳
صحبت احبابم از دل کی کند رفع ملال
در میان همنشینان بیتو تنها ماندهام
۴
دور از بزم طرب معنی ندارد هستیم
بیتو چون حرف غلط بر صفحه بیجا ماندهام
۵
ضعف هجرانم فکند از پا، نه از آسایشست
پشت بر بستر اگر چون نقش دیبا ماندهام
۶
از تپیدن گر نیاسایم دمی عذرم بجاست
نبض بیمارم که از دست مسیحا ماندهام
۷
با چنین سرگشتگی فیّاض کی گُنجم به شهر
گردبادم زان سبب در بند صحرا ماندهام
تصاویر و صوت

نظرات