
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۵۳۴
۱
چو صبح از آفتابی طلعتی یک دم هوس دارم
برآید کام من شاید بکوشم تا نفس دارم
۲
تمنّای گلستانم نگیرد دامن رغبت
که من شاخ گلی با خود ز هر چوب قفس دارم
۳
ز شاخ همّتم با دست کوته میل گلچینی است
هوای اوج عنقا با پرو بال مگس دارم
۴
هزاران منزلم طی گشت و من در اولین گامم
که از برگشته بختی پا به پیش و رو به پس دارم
۵
کجا با کاروان شوقم انداز عنان تابی است
امید حلقه در گوشی ز آواز جرس دارم
۶
گلستان محبّت را نهال پیش پروردم
گل داغی به زیر هر بن مو پیشرس دارم
۷
چو با عشق آشنا گشتم نباشد از هوس باکم
ندیم بزم سلطانم چه پروای عسس دارم!
۸
چو صبح از خندهام گر نور پاشد جای حیرت نیست
که پنهان آفتابی در گلوی هر نفس دارم
۹
گلم رنگی ندارد از بهار این چمن فیّاض
ندانم رنگ گلزار که و بوی چه کس دارم!
تصاویر و صوت

نظرات