فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۵۵۱

۱

در ره او هر دو عالم را به یکدیگر زدم

نه فلک را درنوردیدم که دامن بر زدم

۲

بر در دولت سرای یأس رفتم شب به عجز

باز می‌شد تا در فیض سحر من در زدم

۳

زخم‌های دل به این بی‌طاقتی چون به شود!

من که در هر بخیه صد ره سینه بر خنجر زدم

۴

عشقبازان مستی از یاد می گلگون کنند

تا شفق را رنگ بر رخ بود من ساغر زدم

۵

نه فریب دیر برد از ره نه فیض کعبه‌ام

هر کسی آنجا دری زد من در دیگر زدم

۶

نیست آشوب قیامت هم نبرد شور عشق

من تن تنها مکرّر بر صف محشر زدم

۷

تا شدم پروانة آن شعلة اسباب‌سوز

اول آتش گشتم و در مشت بال و پر زدم

۸

حسرت لعل توام لب تشنگی را آب داد

یاد آن لب کردم و پیمانه در کوثر زدم

۹

نیست فیّاض اندرین ره فکر آسایش حرام

من به جای تکیه پشت پای بر بستر زدم

تصاویر و صوت

دیوان فیاض لاهیجی به کوشش جلیل مسگرنژاد - عبدالرزاق لاهیجی (فیاض) - تصویر ۳۰۹

نظرات