
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۵۵۲
۱
شب ز شیون بلبل گوینده را آتش زدم
در دهان غنچه شکّر خنده را آتش زدم
۲
کردم از سوز درون شرمنده دوزخ را و باز
ز آتش دل دوزخ شرمنده را آتش زدم
۳
با نوازشهای لطف او به بزم اشتیاق
انفعال سر به پیش افکنده را آتش زدم
۴
در تمنّا گاه وصلش دست در آغوش شوق
مردنی کردم که جان زنده را آتش زدم
۵
بود در دل ذوق خندیدن که کردم یاد او
در میان سینه و لب خنده را آتش زدم
۶
سرو او از بندگیهای دل ما عار داشت
سرو را آزاد کردم بنده را آتش زدم
۷
تا شدم دست آزمای بخت بد فیّاضوار
خان و مان طالع فرخنده را آتش زدم
نظرات