فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۵۵۸

۱

به جان افزایم و خاک بدن در خاکدان ریزم

بنای جسم را ویران کنم تا طرح جان ریزم

۲

بنای گلستان عشق را آن تازه معمارم

که خون صد بهار افشانم و رنگ خزان ریزم

۳

به بلبل تا در آموزم طریق عشقبازی را

کف خاکستر پروانه را در گلستان ریزم

۴

دریغم آید ارنه تا ببیند آنچه من دیدم

ز کویش مشت خاشاکی به چشم بلبلان ریزم

۵

تجلّی گل کند از هر سر خاری درین گلشن

اگر عکس رخش از دیده در آب روان ریزم

۶

ز خاک این چمن تا حشر گل‌ها آتشین روید

اگر رشحی به ابر از اشک چشم خونفشان ریزم

۷

ترا از ناز حیف آید که خارم در ره افشانی

مرا خود در نظر ناید که در پای تو جان ریزم

۸

چه خجلت‌ها که از عشق تو دارد جسم بی‌جانم

به پیش این هما تا چند مشت استخوان ریزم

۹

نصیب من نشد فیّاض پروازی به کام دل

از آن ترسم که آخر بال و پر د‌ر آشیان ریزم

تصاویر و صوت

دیوان ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجی به کوشش امیربانوی کریمی - ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجی - تصویر ۷۲۳

نظرات