
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۵۶۹
۱
ز بس سرگرم شوقم پای کم از سر نمیدانم
مغیلان بهر راحت بهتر از بستر نمیدانم
۲
مسبّب کاردار و گردش ایام اسبابست
رخ آئینه را ممنون خاکستر نمیدانم
۳
مرا این رتبه بس در فضل معراج ترقیها
که از خود هیچ کس را در جهان کمتر نمیدانم
۴
مرا از بزم او مانع همین تقصیر خدمت بس
چو خجلت بست ره دیوار را از در نمیدانم
۵
تو دایم بد نخواهی کر و ناید جز بدی از من
من از دانش همین دانستهام دیگر نمیدانم
۶
درین گلشن دمی از جلوة پرواز ننشینم
قفس رم خوردهام، آرام بال و پر نمیدانم
۷
من آن آشفته روز و روزگارم در جهان فیّاض
که خورشیدی به جز داغ جنون بر سر نمیدانم
تصاویر و صوت


نظرات