
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۵۷۲
۱
جا در دل پاک تو نمودن نتوانم
چون گرد بر آن آینه بودن نتوانم
۲
مژگان شکند خار به چشمم شب دوری
گر بخت شوم بیتو غنودن نتوانم
۳
بر چهره اگر گرد ملالی ننشیند
رخساره به آیینه نمودن نتوانم
۴
شد خاک سرم در ره بیداد تو ای وای
از خرمن حسن تو ربودن نتوانم
۵
چون کاهربا گشتهام، اما پر کاهی
از خرمن حسن تو ربودن نتوانم
۶
ذوق سفرم گرم چنان کرده که دیگر
گر یار کند وعده که بودن، نتوانم
۷
فیّاض اگر صیقف دیدار نباشد
زآیینة دل زنگ زدودن نتوانم
نظرات