فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۵۸۷

۱

چون به یاد زلف او زلف غم افشان می‌کنم

می‌کشم آهیّ و عالم را پریشان می‌کنم

۲

گلستان بی‌روی او بر من جهنم می‌شود

من که دوزخ را به یاد او گلستان می‌کنم

۳

دامن وصلش اگر در کف نباشد یک نفس

با گریبان دست را دست و گریبان می‌کنم

۴

می‌شوم از بس بلاگردان نخل قامتش

در میان جلوه نازش را پریشان می‌کنم

۵

تا نیابم لذّت گفتار او را هم ز رشک

گوش را هم بعد ازین چون دیده حیران می‌کنم

۶

دردمندم چون روا داری نمی‌دانم ز خویش

من که درد عالمی را از تو درمان می‌کنم

۷

کام فیّاض از تو گر دشوار باشد غم مدار

می‌شوم نومید و دشوار تو آسان می‌کنم

تصاویر و صوت

نظرات