
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۵۹۷
۱
بزم عشرت تا ز خون دل مهیّا کردهام
غصّهها حل کرده و در حلق مینا کردهایم
۲
غیر شرح بیقراری نیست در طومار موج
ته بته این نامة سربسته را وا کردهایم
۳
ما ز خود گم گشته بودیم از تو تا بودیم دور
خویش را امروز در پیش تو پیدا کردهایم
۴
از غبار خاطر آزرده در گلزار عیش
مشت خاکی بی تو در چشم تماشا کردهایم
۵
موجها هر یک به رنگی کام میگیرند از او
کشتی خود را سبیل راه دریا کردهایم
۶
خوشهبندیهای کام از کشت زار ما مجو
ما گیاه خویش را با برق سودا کردهایم
۷
شهپر پروازِ اوج همت ما کس نداشت
مشق بال افشانی این جلوه تنها کردهایم
۸
با غُلوی سرکشیها دشمن از ما ایمن است
آتشیم اما به خس عهد مدارا کردهایم
۹
لذّت آوارگی کردیم تا بر خلق فاش
خضر را فیّاض سرگردان صحرا کردهایم
تصاویر و صوت

نظرات