
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۶۳۴
۱
گرت هواست به هر نیک و بد به سر بردن
دلی چو آینه باید به دست آوردن
۲
به هرزه جان چه کَند کوهکن نمیداند
که روزی دگران را نمی توان خوردن
۳
به جانفشانی اگر ابروت اشاره کند
توان به دست اجل مفت جان به در بردن
۴
ستم به حال دل دشمنان ستم باشد
دلی که دوست نداری چه باید آزردن!
۵
به آب زندگی خضر کس نپردازد
به حسرت لب لعل تو تا توان مردن
۶
چه غم به معجزة نوح کار اگر افتد
که دامن مژهای میتوانم افشردن
۷
به گلبنم که نظر کردة خزان بلاست
گل همیشه بهارست ذوق پژمردن
۸
چنان طراوت گل ریخت موج بر سر هم
که در هوای چمن غوطه میتوان خوردن
۹
چه میخوری غم دلگیری از فلک فیّاض
چو آبِ آینه شو دل نهادِ افسردن
تصاویر و صوت

نظرات