فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۶۵۸

۱

بهار رفت و نچیدیم گل ز گلشن او

چمن چمن نشکفتیم از شکفتن او

۲

کشید گوشة دامن ز ما ولی در حشر

چو خون کشته بود دست ما و دامن او

۳

سپهر کام دل من نداد و می‌ترسم

که دود ناله برآرد دلم ز خرمن او

۴

چو شیشه هر که تنک ظرفیی کند در بزم

به قول مفتی خم خون او به گردن او

۵

به ذو فنونی فیّاض اعتباری نیست

اگر چه شیوة عشق و جنون بود فن او

۶

زلف افشاندی و بردی همه ایمان به گرو

کفر را سلسله جنبید دگر از سر نو

۷

سایه افکندی اگر بر سر ما نیست عجب

نتواند که ز خورشید نریزد پرتو

۸

نخل امّید به بر می‌رسد، اندیشه مدار

کشت را صبر بباید که رسد وقت درو

۹

با بدی چشم نکویی نتوان داشت ز کس

بَرِ گندم نخوری جان من از کشتة جو

۱۰

عیش امروز مده از کف فرصت فیّاض

غم فردا چه خوری روز نو و روزی نو

تصاویر و صوت

نظرات