
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۶۷۶
۱
دوش کردی پرسش گرمی که جانم سوختی
آشکارا لطف کردی و نهانم سوختی
۲
موج تبخال از دلم تا ساحل لب میرسد
بس که مغز آرزو در استخوانم سوختی
۳
دوش با سبّابة مژگان گرفتی نبض دل
خون طاقت در رگ تاب و توانم سوختی
۴
میزدی آبی بر آتش از برون پرده لیک
آتشی افروختی در دل که جانم سوختی
۵
گوش افکندی که پرسی حال و از شرم سخن
حسرت صد شکوه در کام زبانم سوختی
۶
رنگ غم دیدی که از خاکسترم بیرون نرفت
ای که صد بار از برای امتحانم سوختی
۷
شعلة برق نگاهی سر به جان دادی کز آن
در درون سینه صد راز نهانم سوختی
۸
آتشی افروختی ای ناله در جان حزین
خود برون جستی و غافل در میانم سوختی
۹
باز دل فیّاض در آتش گرو داری که دوش
نالهای کردی که جان ناتوانم سوختی
تصاویر و صوت

نظرات