
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۶۷۷
۱
ز اوج عشق نداریم مطلب دگری
همین بس است که بر هم زنیم بال و پری
۲
ز جام حسن که عالم ازو خراباتست
ندیدهایم ز چشم بتان خرابتری
۳
خراب حالی یعقوب را چه میداند
پدر، که گم نشد از دودمان او پسری
۴
همیشه از خط و زلف انقلابِ دورانست
یکی چو رفت ز دنبال میرسد دگری
۵
زهر که تیغ تفوّق به ما بلند شود
نمیکنیم به غیر از فتادگی سپری
۶
به عهد ناز تو گردنکشان کشور حسن
به پیش تیغ تغافل کشیدهاند سری
۷
به سعی خویش درین راه میروم فیّاض
چو نقش پای خودم نیست هیچ راهبری
نظرات