
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۶۸۶
۱
عهدم همه جا، عهد شکن بلکه تو باشی
زخمم همه تن، مرهم من بلکه تو باشی
۲
مشکل که برد دل ز کسی پیچش مویی
در طرّة آشفته شکن بلکه تو باشی
۳
در هر گذر از دست تو فریاد برآرم
هر کس که کند گوش به من بلکه تو باشی
۴
من هیچ ندارم که توان گفت که آنی
جانی که ندارم به بدن بلکه تو باشی
۵
در سرو و گل و یاسمن آن نور ندیدم
هنگامة مرغان چمن بلکه تو باشی
۶
غارتگری هوش ز هر جرعه نیاید
صاف قدح و دردی دن بلکه تو باشی
۷
فیّاض چو خواهد سخنی واکشد از من
لب میگزم از شرم سخن بلکه تو باشی
تصاویر و صوت

نظرات