
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۶۹۳
۱
کسی را شد مسلّم نکته دانی
که دریابد زبان بیزبانی
۲
خوشا بخت کسی کز شمع رویت
کند روشن چراغ زندگانی
۳
غم عشقت ندانستم چه حاصل
پشیمانی ندارد مهربانی
۴
کسی روی تو میبیند که دارد
به دیده توتیای لن ترانی
۵
تن چون کوه میباید که عاشق
رود در زیر بار ناتوانی
۶
نقاب از رخ برافکندن چه لازم
خوشی در پرده چون راز نهانی
۷
دوای درد من دانی ولیکن
کشد اینم که دردم را ندانی
۸
تمنّای اجل امشب مرا کشت
به این تلخی نشاید زندگانی
۹
فتادم از زبان فیّاض و یک شب
نشد با او نصیبم همزبانی
نظرات