
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۶۹۴
۱
تا به کی چون آتش ای گل خانمانسوزی کنی
چشم نیکو را به خونریزی بدآموزی کنی
۲
بخت آنم کو که چون شب با غمت خلوت کنم
همچو شمع آیی به بزم و مجلس افروزی کنی
۳
چشم آن دارم که نابینا چو گردم در غمت
سرمة بینائیم ز آن خاکِ در روزی کنی
۴
یک زمان با آهوی چشمت سفارش کن بگو
با ضعیفان شکاری تا به کی یوزی کنی؟
۵
از وفایت آن طمع دارم که بعد از سوختن
همچو شمعم بر مزار آیی و دلسوزی کنی
۶
گر پس از عمری توانم شد به بزم او سفید
ترسم ای طالع در آن ساعت سیهروزی کنی
۷
ای خوشا فیّاض اقبالی که از یاری بخت
خاک گردی بر در جانان و فیروزی کنی
تصاویر و صوت

نظرات