
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۶۹۷
۱
اگر چو شمع زمانی در انجمن بنشینی
ز سبزة پر پروانه در چمن بنشینی
۲
هزار سال به دشمن نشینی و بشکیبی
دلت بگیرد اگر لحظهای به من بنشینی
۳
ز لطف تن نتوانی که در چمن به فراغت
برهنه گردی و در سایة سمن بنشینی
۴
رسی به کنه وجود و عدم ولیک به دقت
هزار سال که در فکر آن دهن بنشینی
۵
به سایة تو در آتش نشیمن است چمن را
به زیر گل چو تو با تای پیرهن بنشینی
۶
به قامت ار بخرامی تو سرو سرو خرامی
به عارض ار بنشینی چمن چمن بنشینی
۷
تیمز نیک و بدت هست فرق عشق و هوس کن
چه لازمست که گوشی بهر سخن بنشینی
۸
چرا در آینة اتحاد چهره نبینی
که گر به من بنشینی بخویشتن بنشینی
۹
پناه عصمت عشق ار دهد امانِ تو فیّاض
فرشته خیزی اگر خود با هرمن بنشینی
نظرات