
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۷۳
۱
چو کرد خاک ره یار روزگار مرا
به چشم عالمیان داد اعتبار مرا
۲
دماغ بوی گل و برگ گلستانم نیست
مگر به باغ برد نالة هزار مرا
۳
به کف نه جام میی، در نظر نه روی مهی
گلی شکفته نگردید ازین بهار مرا
۴
ز طرز دیدن پنهانت این چنین پیداست
که راز دل زتو خواهد شد آشکار مرا
۵
مرا ز گردش چشم تو حال میگردد
به گردش مه و مهر فلک چه کار مرا؟
۶
ز نارسایی اقبالم ای فلک خوش باش
به دامنی نرسم گر کنی غبار مرا
۷
چنین که زار و ضعیفم ز هجر او فیّاض
مگر صبا برساند به کوی یار مرا
نظرات