فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۴۷

۱

ای کوی تو برتر از مکان‌ها

وی گم شده در رهت نشان‌ها

۲

سرگشته به برّ و بحر گردند

اندر طلب تو کاروان‌ها

۳

ای غرقهٔ بحر بی‌نشانی

وان گمره وادی نشان‌ها

۴

هر غم‌زده‌ای‌ست از تو محزون

وز تست نشان شادمان‌ها

۵

از تست زمین فتاده بی‌خود

وز شوق تو شور آسمان‌ها

۶

راهی به تو نیست جز ره عشق

خاصان کردند امتحان‌ها

۷

در عالم عشق سیر کردیم

دیدیم یکان‌یکان نشان‌ها

۸

دل بر سر دل فتاده مدهوش

تن بر سر تن سپرده جان‌ها

۹

نزد دلدار رفته دل‌ها

سوی جانان روان روان‌ها

۱۰

جان‌ها همه پا کشیده از تن

دل‌های همه کنده دل ز جان‌ها

۱۱

سر بر سر نیزه‌های حسرت

تن‌ها بر خاک جان‌فشان‌ها

۱۲

هرکو از عشق گفت حرفی

افتاد چو فیض بر زبان‌ها

تصاویر و صوت

نظرات