فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۸۶۳

۱

ای آنکه با دلم ز ازل یار بوده‌ای

پیوسته راحت دل بیمار بوده‌ای

۲

گه لطف کرده با من دلخسته گاه قهر

در غیر لطف گاهی و قهار بوده‌ای

۳

گاهی وفا و گاه جفا با دلم کنی

هم یار بوده‌ای و هم اغیار بوده‌ای

۴

افروختی رخ و ز مژه نیش می‌زنی

گل بوده‌ای بروی و بمو خار بوده‌ای

۵

از راه مهر آمدی و سوختی مرا

آسان نموده اول و دشوار بوده‌ای

۶

تا بوده‌ای نداشته‌ای دست از دلم

این عشق جان گداز چه غمخوار بوده‌ای

۷

گر دل زمین شده است بدورش تو آسمان

گر نقطه گشته است تو پرگار بوده‌ای

۸

جان دلی ببوده که در وی نبوده‌ای

ای عشق کم نموده چه بسیار بوده‌ای

۹

ای فیض کس ندیده ز کردار تو اثر

کاری نکرده‌ای همه گفتار بوده‌ای

تصاویر و صوت

نظرات