فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۸۸۰

۱

دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی

ز کدام باده ساقی به من خراب دادی

۲

چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه

مژه‌های شوخ خود را چو به غمزه آب دادی

۳

دل عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی

دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی

۴

در خرمی گشودی چو جمال خود نمودی

ره درد و غم ببستی چو شراب ناب دادی

۵

ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را

ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی

۶

همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت

به من فقیر و مسکین غم بی‌حساب دادی

۷

همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت

همه را شراب دادی و مرا سراب دادی

۸

ز لب شکرفروشت دل “فیض” خواست کامی

نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۴۴۰

نظرات

user_image
مجتبی
۱۳۸۸/۰۸/۲۴ - ۰۶:۴۱:۱۷
با سلام فکر میکنم بیت دوم مصرع دوم به جای کلمه چه باید چو باشد!!!
user_image
مجتبی
۱۳۸۸/۰۸/۲۴ - ۰۶:۴۲:۴۵
ضمنا بیت چهارم در مصرع اول نیز همین مورد مشاهده می شود!
پاسخ: مواردی که ذکر کردید می‌توانند واقعاً «چه» بوده باشند. منتظر می‌مانیم دوستان با نسخه‌های معتبر چاپی مقابله کنند.
user_image
محمد
۱۳۸۸/۱۰/۰۸ - ۰۱:۵۶:۳۱
من بارها این شعر را از زبان دیگران شنیدم یا خود خوانده ام اما هنوز نمی دانم این چه دردیست که استاد حکمت ، حدیث ، تفسیر و اخلاق و شاگرد مبرز دانشمندان بزرگی چون صدرالمتالهین را وادار کرده که این گونه شعر لطیف بسراید .
user_image
نیکی
۱۳۸۹/۰۷/۰۶ - ۰۲:۱۴:۳۱
دروددر بعضی مصرع ها پیوستگی کلمات وجود دارد که بدین شکل تصحیح می شود:دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادیز کدام باده ساقی به من خراب دادیچه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنهمژه‌های شوخ خود را چه به غمزه آب دادیدل عالمی ز جا شد چه نقاب بر گشودیدو جهان به هم بر آمد چه به زلف تاب دادیدر خرمی گشودی چه جمال خود نمودیره درد و غم ببستی چه شراب ناب دادیز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان راز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادیهمه کس نصیب خود را برد از زکات حسنتبه من فقیر و مسکین غم بی‌حساب دادیهمه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالتهمه را شراب دادی و مرا سراب دادیز لب شکر فروشت دل "فیض" خواست کامینه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی
پاسخ: با تشکر، جایگزین شد.
user_image
پیمان
۱۳۸۹/۱۲/۰۱ - ۱۱:۳۹:۰۵
سلام این شعر را مهردادکاظمی به زیبایی خوانده - بیت ششم در بعضی نسخ به صورت " همه کس نصیب دارد زنشاط و شادی اما به من غریب و مسکین غم بی حساب دادی" آمده است
user_image
عبدالی
۱۳۹۰/۱۰/۰۵ - ۰۴:۴۰:۵۳
زلب و خوی جبینت شکر و گلاب دادی. خوی جبین همان عرق جبین است که شاعر مانندۀ گلاب و لب را شکر گرفته است
user_image
دانیال امینی مقدم
۱۳۹۱/۱۰/۲۲ - ۰۷:۰۸:۳۳
درودبنده نیز "چو" را بیشتر از "چه" دیده ام.سپاس
user_image
رامتین
۱۳۹۲/۰۴/۱۲ - ۱۶:۳۱:۰۶
آقای محمد معتمدی اجرایِ بینظیری از این شعر دارن ؛ به دوستان شدیدن توصیه می کنم بشنون :)
user_image
شکوه
۱۳۹۲/۰۴/۱۲ - ۱۹:۱۶:۰۸
درود بر فیض واقعا زیبا بود و در نهایت ظرافت
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۳/۰۴/۲۶ - ۱۸:۴۰:۲۹
مرحوم ذاکر چقدر زیبا توی یکی از مداحیاش بیت آول این شعر رو خوندن. روحش شاد
user_image
سجاد
۱۳۹۴/۱۰/۰۲ - ۱۸:۱۶:۱۵
همه سر خوش از وصالت من و حسرت و خیالت ... من و حسرت و خیالت
user_image
منتقد
۱۳۹۵/۰۱/۱۶ - ۰۴:۴۵:۲۱
آن اجرا عالی ست...در آن اجرا "چه" را "چو" می خوانند و در بیت آخر به جای "اجابتی"، کلمه ی "اجابتم" را می خوانندکه می تواند به دلیل اختلاف نسخ یا تغییر مصلحتی در موسیقی باشد.
user_image
کسرا
۱۳۹۵/۰۲/۱۲ - ۰۱:۰۲:۰۰
اجرای ساز و آواز این شعر در برنامه شماره 430 گلهای رنگارنگ توسط هنرمندان بی همتای موسیقی ایران زمین با آواز استاد قوامی
user_image
بهرام ناهد
۱۳۹۵/۰۶/۰۲ - ۰۶:۴۵:۲۶
این چکامه در برنامه شاخ گل 252 با موسیقی زیبای جواد معروفی و آواز گلپا هم خوانده شده . در آنجا هم از "چه" استفاده نشده که به نظرم درست است .
user_image
جعفر عسکری
۱۳۹۵/۰۷/۱۶ - ۰۴:۲۳:۴۵
"چه" در مصرع دوم بیت دوم و بیت های سوم و چهارم به "چو" تبدیل شودبعد از "می ناب" ویرگول گذاشته شود تا مفهوم بهتر ادا شودمن هم با دوست عزیز جناب عبدالی موافقمباید به جای "جوی جبینت"،"خوی جبینت" باشدتوضیحات و دلایل شون کاملا منطقی و درست استمی تواند "و" در بین کلمات "فقیر" و "مسکین" نباشد
user_image
باف
۱۳۹۵/۰۷/۳۰ - ۱۱:۳۷:۴۰
با سلام و ادب و احترام اگرچه خود غزل عالیست و جان افزای اما بیت مطلع آ« خود به تنهایی خود لطف و فیضی معادل قصیده ای تمام بیت الغزل دارد
user_image
باف
۱۳۹۵/۰۷/۳۰ - ۱۱:۵۲:۳۷
چه و چو هر دو میتوانند باشند و معنا یابند. در تصنیف ممکنه بخاطر ریتم موسیقی تغییراتی در شعر دهند و این چیزی تازه ای نیست .اما چه را پسندیده تر اید.چرا که مفهومی ناب تر و عمیق تر در آن دارد.دکتر خطیب رهبر در باب چه و معنی ان جدا از حرف اضافه تمثیل و تشبه معانی همچون: اظراب، تسویه،تعلیل،مترادف هم و همینکه و مقارنت زمانی نیز اورده است.(خطیب رهبر،دستور زبان فارسی حرف اضافه و ربط1379،ص219).البته میتواند اینجا چه شد و چرا هم معنا کرد. که نتیجه میشود شاعر جدا از ظاهر امر که میگوید تا رخ خود را گشودی انگار در خرمی باز شد با اوردن چه معنای مستتر و یا حاقل خوانشی اینگونه در ذهن تداعی کند که : در رخ تو چه بود که ما را خرم کرد و از غم و رنج فزود. که با توجه بار فرهنگی غزلیات کلاسیک عاشقانه غمزه رخسار را مد نظر داشته تا خود ان.با سپاس
user_image
ادب دوست
۱۳۹۵/۰۷/۳۰ - ۱۷:۵۰:۴۴
باف گرامی، ، مژه های شوخ خود را " چو " به غمزه آب دادی چو به مانای هنگامی ، زمانی ، وقتی دل و دین و ایمان جملگی رخنه رخنه شد، چون مژگان شوخ به آب غمزه شستی.و همین گونه است در بیتهایی که در پی می آیند و فراموش نکنیم که تنها مصراع دوم مطلع غزل پرسشی است و باقی همه اخباری با پوزش و ادای احترام به دکتر خطیب رهبر و سرکار
user_image
رضا
۱۳۹۵/۱۲/۰۱ - ۱۲:۲۹:۵۹
همه (چه ) در اصل چو بوده. نگارنده در این صفحه کلا در اشتباه بوده. لطفا تصیح شود.
user_image
ماه
۱۳۹۹/۱۲/۲۷ - ۰۰:۲۲:۲۹
با احترامبسیار جالب است اکثر قریب به اتفاق شعرای نامی ایران عزیز ، روح لطیف و شاعرانه و عارفانه خود را مدیون معارف اسلام و قرآن هستند و معترفند که هرچه کردند همه از دولت قرآن کردند و یا خود عالم اسلامی بودند و یا در محضر علمای دین شاگردی کردند.و بسیار تعجب آور اینکه خیلی از عاشقان ادبیات فارسی و شعرایش، اُنسی با قرآن و حدیث ندارند به کنار، نماز هم نمیخوانند....این شعرای بزرگ چی فکر میکردن چی شد فاین تذهبون؟؟