
فیض کاشانی
تماس آدم با حوا
۱
آدم چو دید صورت زیبای دلفریب
در خویش یافت جانب او میل و اشتها!
۲
گفتا که کیستی تو چنین بهر چیستی؟
گفتا که آفریده حقّم کما تری
۳
گفت ای خدای این چه جمال است و این چه حسن؟
در روی او چو مینگرم میروم ز جا!
۴
گفتش خدای بنده ای از بندگان ماست
خواهی که مونس تو بود خِطبه کن ز ما
۵
پس خِطبه کرد و خِطبه خدا خواند و عقد کرد
کابین قرار داد که آموزدش هدا
۶
پس روی کرد جانب حوا ز روی مهر
گفتا بیا به پیش من ای ماه دلربا
۷
از حق ندا رسید که برخیز ای صفی
رو جانب صفیه چنین است امر ما
۸
گفتا که خیر، چون شود این گر تو طالبی!
برخیز خود ز جای و به نزدیک ما بیا!!
۹
برخاست آدم و سوی حوا روانه شد
با او زفاف کرد به ما شاء کیف شا!
تصاویر و صوت

نظرات