فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۳۰۹

۱

هر دل شیدا که شد به روی تو مایل

باز نگردد به صدهزار دلایل

۲

سرو فرازنده از قیام تو بی پا

مهر فروزنده از جمال تو زایل

۳

حلقهٔ گیسوی تو کمند مجانین

جلوهٔ بالای تو بلای قبایل

۴

پردهٔ تن را به دست شوق دریدیم

تا نشود در میان ما و تو حایل

۵

واسطه را با تو هیچ رابطه‌ای نیست

کس به وصال تو چون رسد به وسایل

۶

عشق صدا می‌زند به کافر ومؤمن

باده طرب می‌دهد به منکر و قایل

۷

ای که ندیدی مقام عاشق و معشوق

عزت منعم ببین و ذلت سایل

۸

دم نتوان زد به مجلسی که در آن جا

مهر خموشی زدند بر لب قایل

۹

من نه کنون پا نهاده‌ام به خرابات

بر سر این کوچه بوده‌ام از اوایل

۱۰

آن که نشوید به باده خرقهٔ تقوی

پاک نخواهد شدن ز عین رذایل

۱۱

کی ز تو شیرین شود مذاق فروغی

بی کرم خسرو خجسته خصایل

۱۲

چشم و چراغ ستاره ناصردین شاه

آن که به گوش فلک کشیده قنایل

تصاویر و صوت

نظرات