فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۴۳۶

۱

تا سر نرفته بر سر مهر و وفای تو

حلق من است و حلقهٔ زلف دوتای تو

۲

گر من میان اهل محبت نبودمی

کس را نبود طاقت جور و جفای تو

۳

دامن کشان گذر ننمودی به خاک من

تا جان نازنین ننمودم فدای تو

۴

گر سایه به سرم فکند شاه باز بخت

دوری نمی‌کند سرم از خاک پای تو

۵

دانی که در شریعت ما کیست کشتنی

بیگانه‌ای که هیچ نگشت آشنای تو

۶

تو خود چه گلشنی که هوای خوش بهشت

بیرون نمی‌برد ز سر ما هوای تو

۷

زاهد به یاد کوثر و صوفی به فکر می

ما و تصور لب مستی فزای تو

۸

آگاهیش ز راحت عشاق خسته نیست

هر کاو نشد نشانهٔ تیر بلای تو

۹

برگشته بخت آن که به خونش نیفکند

مژگان چشم ساحر مردم ربای تو

۱۰

یارب چه مظهری که فروغی ز هر طرف

بگشاده چشم جان به امید لقای تو

تصاویر و صوت

دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش م. درویش - فروغی بسطامی - تصویر ۲۳۰

نظرات

user_image
کاظم ایاصوفی
۱۳۹۸/۰۸/۰۸ - ۲۱:۰۷:۰۲
بیت چهارم مصراع اول سایه بر سرم صحیح است