فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۸۵

۱

شب جدایی تو روز واپسین من است

که نالهٔ هم نفس و گریه هم نشین من است

۲

میان گبر و مسلمان از آن سرافرازم

که زلف و روی تو آیات کفر و دین من است

۳

به عرصه‌ای که درآیند خیل سوختگان

منم که داغ تو آرایش جبین من است

۴

فتاده تا نظرم بر کمان ابروی تو

چه دیده‌ها که ز هر گوشه در کمین من است

۵

از آن زمان که زمین بوس آستان توام

سر ملوک جهان جمله بر زمین من است

۶

به تختگاه محبت من آن سلیمانم

که اسم اعظم تو نقش بر نگین من است

۷

من آن وجود شریفم که در قلمرو عشق

کمینه خاک رهت جان نازنین من است

۸

به شادی دو جهانش نمی‌توان دادن

غمی که از تو نصیب دل غمین من است

۹

فروغی از شرف خاک آستانهٔ دوست

تجلی کف موسی در آستین من است

تصاویر و صوت

دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش حسین نخعی - تصویر ۶۳

نظرات

user_image
ادروک
۱۳۹۲/۰۳/۱۸ - ۰۸:۱۷:۲۸
غم را فرم هم می گفته اند