فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۹۱

۱

گر فلک با تیغ کین بر سینه ام چاک افکند

دل ز چاک سینه ام آتش بر افلاک افکند

۲

خاک را بر سر توان برداشت از راه شرف

هر کجا آن سرو قامت سایه بر خاک افکند

۳

پاک کن دل را ز آلایش که سوز عشق را

هست این عادت که پرتو بر دل پاک افکند

۴

در دل و جان شوق لعلت را نهفتم آن منم

کاتشی را تا کند پنهان بخاشاک افکند

۵

از کمال ضعف من نبود عجب گر هستیم

اختلافی در میان اهل ادراک افکند

۶

چون دهد ناصح مرا از گریه تسکین در غمت

خاک راهت را مگر در چشم نمناک افکند

۷

چون نگه دارد فضولی شیشه دل را درست

زین همه سنگی که آن بدخوی بی باک افکند

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۴۱۷

نظرات