فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۴

۱

نشان تیر آهم گشته‌ای آسمان شب‌ها

ترا بر سینه پیکان‌هاست هرسو نیست کوکب‌ها

۲

دل بی‌خود درون سینه دارد فکر زلفینت

بسان مرده کش مونس قبرند عقرب‌ها

۳

خطست آن یا برآمد دود دل از بس که محبوبان

زدند آتش به دل‌ها در زنخدان‌ها و غبغب‌ها

۴

جفا را از معلم یاد می‌گیرند محبوبان

ز مکتب‌هاست فریادم که ویران باد مکتب‌ها

۵

ز خاک رهگذر هر ذره را شهسواری دان

که بر دل داغ‌ها دارد ز نقش نعل مرکب‌ها

۶

فکندی عکس در می گشت رشکم زآنکه می‌ترسم

نهی لب بر لب ساغر رسانی بر لبت لب‌ها

۷

چه شد یارب که در شب‌های تنهایی نمی‌یابد

فضولی کام دل هرچند می‌خواهد به یارب‌ها

تصاویر و صوت

نظرات