فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۵

۱

نه از عارست گر آن مه نیارد بر زبان ما را

چه گوید چون بپرسد نیست چون نام و نشان ما را

۲

فلک چنگیست خم ما ناتوان‌ها تارهای او

رضای دوست مضرابی که دارد در فغان ما را

۳

با فغان ظاهرم وز ضعف پنهان وه که سودایت

به بی نام و نشانی کرد رسوای جهان ما را

۴

چه می پرسی ز احوال درون در آتش عشقت

سیه ماریست مغز سوخته در استخوان ما را

۵

طبیبا در علاج درد دل ماهر شدی اما

چه حاصل زانکه گشتی از خطا در امتحان ما را

۶

ز خاک آستانش روی ما مشکل که برگردد

اگر مانند اختر سر رسد بر آسمان ما را

۷

فضولی هست نقد جان و تن نذر بتان ما را

که گرداند خدا شرمنده روی بتان ما را

تصاویر و صوت

نظرات