فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۶۸

۱

ای مست غافل از من و خونین جگر مشو

من از تو بی خودم تو ز من بی خبر مشو

۲

کارم بسوز و گریه فتادست در غمت

غافل ز جان سوخته و چشم تر مشو

۳

ترسم که بی خبر شوی از حال عاشقان

ای مست ناز می مخور و مستتر تر مشو

۴

ای سرو با نظاره روی تو زنده ام

می میرم از فراق تو دور از نظر مشو

۵

غیر از رکی نماند ز ضعفم بر استخوان

با من مگو که تیر بلا را سپر مشو

۶

ای دل بس است بر من بی دل بلای عشق

رو از برم تو نیز بلای دگر مشو

۷

از راه عشق خیز فضولی که فتنه خاست

زین بیشتر مقید این رهگذر مشو

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۵۶۲

نظرات