
فضولی
شمارهٔ ۸۶
۱
ازان درین چمنم میل گلعذاری نیست
که هیچ برگ گلی بی بلای خاری نیست
۲
نبرده ایم درین باغ ره بسوی گلی
که در حوالی او همچو من هزاری نیست
۳
ندیده ایم درین ملک گنج حسنی را که
که از صف رقبا گرد او حصاری نیست
۴
ازان چمن چه گشاید که عندلیبان را
درو بسوی گل از خار رهگذاری نیست
۵
درین نشیمن حرمان هزار غم دارم
فزون تر از همه این غم که غمگساری نیست
۶
درون سینه دل تنگم از گلی نشگفت
چگونه گل شکفد باغ را بهاری نیست
۷
ز هیچ یار فضولی ندیده ایم وفا
خوشا کسی که مقید بهیچ کاری نیست
نظرات