غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۱۰۰

۱

خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت

جرم غیر از دوست پرسیدم و پرسیدن نداشت

۲

آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفت

بر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت

۳

شد فگار از نازکی چندان که رفتارش نماند

نازنین پایش به کوی غیر بوسیدن نداشت

۴

گل فراوان بود و می پر زور دوشم بر بساط

خود به خود پیمانه می گردید و گردیدن نداشت

۵

دیر خواندی سوی خویش و زود فهمیدم دریغ

بیش از این پایم ز گرد راه پیچیدن نداشت

۶

جوش حسرت بر سر خاکم ز بس جا تنگ کرد

همچو نبض مرده دود شمع جنبیدن نداشت

۷

گر منافق وصل ناخوش ور موافق هجر تلخ

دیده داغم کرد، روی دوستان دیدن نداشت

۸

برد آدم از امانت هر چه گردون برنتافت

ریخت می بر خاک چون در جام گنجیدن نداشت

۹

گر نیم آزاد خود را در تعلق باختم

سود زیر کوه دامانی که برچیدن نداشت

۱۰

نامرادی بود نوعی آبرو غالب دریغ

در هلاک خویش کوشیدیم و کوشیدن نداشت

تصاویر و صوت

دیوان غالب دهلوی به کوشش دکتر محسن کیانی - غالب دهلوی - تصویر ۹۵

نظرات