غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۱۰۲

۱

ساخت ز راستی به غیر ترک فسونگری گرفت

زهره به طالع عدو شیوه مشتری گرفت

۲

شه به گدا کجا رسد زان که چو فتنه روی داد

خاتم دست دیو برد کشور دل پری گرفت

۳

ترک مرا ز گیر و دار شغل غرض بود نه سود

فربه اگر نیافت صید خرده به لاغری گرفت

۴

آمد و از ره غرور بوسه به خلوتم نداد

رفت و در انجمن ز غیر مزد نواگری گرفت

۵

ای که دلت ز غصه سوخت شکوه نه در خور وفاست

ور سزد آن که سرکنی گیر که سرسری گرفت

۶

جاده شناس کوی خصم بودم و دوست راه جوی

منکر ذوق همرهی خرده به رهبری گرفت

۷

مستی مرغ صبحدم بر رخ گل به بوی تست

هرزه ز شرم باغبان جبهه گل تری گرفت

۸

رای زدم که بار غم هم به رقم ز دل رود

نامه چو بستمش به بال مرغ سبکپری گرفت

۹

غالب اگر به بزم شعر دیر رسید دور نیست

کش به فراق حسرتی دل ز سخنوری گرفت

تصاویر و صوت

نظرات