
غالب دهلوی
شمارهٔ ۱۰۶
۱
محو خودست لیک نه چون من درین چه بحث؟
او چون خودی نداشته دشمن درین چه بحث؟
۲
افسانه گوست غیر چه مهر افگنی بر او
غم برنتابد این همه گفتن درین چه بحث؟
۳
جیحون و نیل نیست دل ست از خدا بترس
گر نیست خون دیده به دامن درین چه بحث؟
۴
بیچاره بین که جان به شکرخنده داده است
خویشانش ار روند به شیون درین چه بحث؟
۵
بی پرده شو ز غصه و الزام ده مرا
گفتم که گل خوش ست به گلشن درین چه بحث؟
۶
مژگان به دل ز ذوق نگه می رود فرو
بی رشته نیست جنبش سوزن درین چه بحث؟
۷
بت را به جلوه دیده و بر جای مانده است
گر بحث می کنم به برهمن درین چه بحث؟
۸
همسایه ناخوش ست خوشم همنشین خموش
گر نامه ام نهاد به روزن درین چه بحث؟
۹
بعد از حزین که رحمت حق بر روانش باد
ما کرده ایم پرورش فن درین چه بحث؟
۱۰
او جسته جسته غالب و من دسته دسته ام
عرفی کسی ست لیک نه چون من درین چه بحث؟
نظرات